سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رفتم دستشویی عمومی در میزنم میگم یکم سریع تر. میگه شمام دستشویی داری؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم ببینم شما کم و کسری نداری ؟!

 رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم. مربیه میگه بچه رو میبریدش؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ همینجا میخورمش

تو پارک رفتم دستشویی اومدم بیرون یکی جلومو گرفته! میگم پولیه؟
مبگه پـَـَـ نــه پـَـَــــ من اینجا نشستم پشه ها نیان تو حین کار براتون مزاحمت ایجاد کنند

 یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین. دوستم میگه : معتاده؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه

 رفتم الکتریکی می گم آقا سه راهی دارین؟ میگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذری، دربست

 دارم میرم میگم بای دوستم میگه داری میری؟

گفتم پـَـ نـَـ پـَـ شلوارمو بر عکس پوشیدم دارم میام فکر می کنی دارم میرم

 

سوار قایق موتوری شدم , قایق به شدت تکون می خورد , از ترس دوستمو محکم گرفتم, میگه ترسیدی؟

میگم: پـَـ نـَـ پـَـ یهو احساس کردم خیلی دوست دارم گفتم محکم بغلت کنم

 رفتم ساعت سازی به یارو میگم ساعتم کار نمیکنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟

پـَـــ نــه پـَـــ باهاش صحبت کن دست از تنبلی برداره و صبح ها بره سر کارو یه روزی حلال دربیاره

 یه مگس سقوط کرده تو آبگوشتم، مامانم میگه عوضش کنم برات؟

میگم پـَـــ نــه پـَـــ من همینو میخورم برو یکی تازه شو واسه مگسه بیار!

 داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود … دختره میگه گربس؟

پـَـــ نــه پـَـــ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده

دختره اومده واسه استخدام ، میگم خانم این فرم رو بگیر . میگه : پرش کنم ؟

میگم : پـَـــ نــه پـَـــ روزی 3دفعه تو آب حل کن بخورش ، شاید بختت وا بشه

 به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....

رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم ... یارو میگه جای امن میخای ؟
پَـــ نَ پَـــ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن !


دارم به خواهر زادم دیکته میگم ... رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟!
پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس

صیح اول صبحی نشستم تو تاکسی ، بد عنق...
یه دختری با کلی افاده تا اومد بشینه بغل دستم ،
یهو با صدای بلند باد در کرد !
خیلی خودمو کنترل کردم ، باور کنیـــن خیلی .
ولی یهو پوکیدم از خنده ، چشام شده پرِ اشک...
برگشته میگه : خنده داره ؟!!
منم گفتم :  پـَـ نه پـَـ ... این اشکِ شوقه تو چشام ...!

 تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه 1 نفر!!

           میگم پـَـ نه پـَـ 2 نفر حساب کن خورزوخان هم هست!!

به دوستم میگم وی پی ان داری؟ میگه واسه رد شدن از فیلترینگ میخوای
            پـَـ نه پـَـ واسه رد شدن از تنگه ابو غُریب میخوام. هم سنگرام منتظرن

بچه داییم به دنیا اومده ..همه خوشحال و  مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخواین براش اسم بذارین؟
          پـَـ نه پـَـ میخوایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه:... نیو فولدر!!!

دارم با تلفن حرف میزنم. بابام میگه دوست دخترت بود؟
         پـَـ نه پـَـ ژاک شیراک بود درمورد مناغشات اخیر خاور میانه نظرمو میخواست!!!!

پسر همسایمون تو پارک داشت بریک دنس می کرد یکی اومده بعد نیم ساعت تماشا میگه ایشون داره میرقصه؟
                       گفتم: پـَـ نه پـَـ شربت خاکشیر خورده می خواد ته نشین نشه!!!!

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟

             پـَـ نه پـَـ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم!!!!

یارو نشسته کنار خیابون نوک دماغش چسبیده به زمین دوستم میگه :معتاده؟
            میگم پـَـ نه پـَـ میخواد انعطاف بدنشو به رخ بکشه!!!

تو حیاط دانشگاه تو انگلیس دارم با دوستم فارسی حرف میزنم ، یارو اومده میگه
آقا  شما ایرانی هستین؟
             پـَـ نه پـَـ انگلیسی هستیم فارسی یاد گرفتیم بتونیم شماعی زاده گوش بدیم!!

نصفه شب یکی از بالا درمون پرید تو حیاط داداشم گفت علی دزده؟
                پـَـ نه پـَـ "زوروِ " داره از دست گروهبان گارسیادر میره!!!!!

اهنگ اندی تو ماشین گذاشتیم دوستم میگه اندیه ؟
               پـَـ نه پـَـ داریوشه، داره خودشه لوس میکنه بخندیم!!!!

با کلی عشق و علاقه به یه بنده خدا گفتم
I love you
           میگه با منی منم گفتم پـَـ نه پـَـ با پی ام سی ام






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:37 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()
یعنی‌ اگه رو نوشابه نمی نوشتن “خنک بنوشید” ،
من میجوشوندم بعد میخوردم !!!
یه گوسفند رو سوار یه پورشه کن، خود به خود خوش تیپ،خوش استایل، مرد زندگی، شاهزاده رویاها
و فرد ایده آل 95% دخترها میشه!والا !
یه خانوم همسایه داریمکه هر وقت میخواد پارک دوبل کنه،من با نیم کیلو تخمه میشینم تو تراس نیگاش میکنم …
اصن یه وضیه هااااااااا
یکی دکتر میشه..
یکی مهندس میشه..
.
.
.
.
منم درس عبرت شدم برا بقیه!!!
بهترین لحظه زمانیست که فکر میکنی فراموشت کردم
اما ناگهان اس ام اسی میرسه که فکر میکنی منم
اما میبینی ایرانسل بوده !
کانون فرهنگی آموزش قلمچی اعلام کرد که اصغر فرهادی از سال اول دبیرستان در آزمون های این موسسه شرکت میکرده !!!
یارو زنگ میزنه رستوران میگه غذا چی دارید ؟
خانمه میگه : پیتزا ، جوجه کباب ، کوبیده ، مرغ ، استیک
یارو میگه خوش بحالتون ما تو یخچال کوفت هم نداریم !
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قایم شو ،امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما باید قایم شی، …
من بش گفتم نمیام چون شما فوت کردین!!!
شیطان هرکاری کرد آدم سیب نخورد!
رو کرد به حوا گفت : بخور واسه پوستت خوبه !
یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده اینه که این آتشنشان های محترم ، چرا همون طبقه ی اول نمی شینن که وقتی میخوان برن ماموریت مجبور نشن از اون میله ها سر بخورن بیان پایین؟!
 زن به محض ورود شوهرش به طرف او رفت و گفت: عزیزم نمیدونی واسه جشن تولدت چی خریدم!!!
مرد تشکر کرد و گفت: حالا بگو ببینم چی خریدی؟
زن گفت : صبر کن برم بپوشم و بیام!!!!!
میدونی پنج شنبه شبها بعد از 12 شب چی میشه؟
.
.
.
.
.
.

فکر بد نکن جــــــــــــمعه میشه!!!!


اندر باب تیز بودن بعضیا:
بعضیا فکر می کنن خیلی تیزن ...! سوزنم تو همین فازا بود نخ رفت تو ک*..نش


آقا خروسه ضمن اظهار خوشنودی از افزایش قیمت مرغ ادامه داد،
خیلی خوشحالیم که به بالاخره نوامیس عریان ما از پشت ویترن ها جمع آوری شد !
لذتی که در سر کشیدن پارچ هست در گرفتن ماچ نیست
سخن قصار از غضنفر
.
.
.
مشکل خیلی‌ از خانم‌ها چربیهای اضافه بدنشون نیست؛ مشکلشون اینه که چربیها اون جایی که باید باشن نیستن! .....
سوال امتحانی غضنفر:
ضامن آهو کیست؟
جواب غضنفر: قسمتی ازبدن آهو است که اگر آنرا بکشیم آهو منفجر میشود!

 امروز از برنامه Google earth پشت بوم خونمون رو پیدا کردمو نشون مامانم دادم!
حالا یه نقطه سیاه پیدا کرده با کلی ذوق و شوق میگه:
این منم دارم لباس پهن میکنم !
بعدم که بابام اومد،مامانم با ذوق موضوع رو بهش گفت !
بابام اومده میزنه پسِ گردنم میگه:
بی غیرت! چرا عکس مامانتو میذاری تو اینترنت ؟!
من :|



تو تلویزیون 2 ساعت در مورد سرویس جاسوسی گوگل صحبت می‌کنند! آخر برنامه که میخواد پست الکترونیک بده آدرس جیمیل میده !!!!!
مجری 20:30 راس هشت و نیم اومده میگه: با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد بقیه اخبار رو بعد از اذان مغرب به سمع و نظر شما میرسونیم !!!!!!
تو مملکتی که کنجد روی نون بربری یه نوع آپشن حساب می‌شه دیگه ...!؟!؟!؟!؟!؟
مجری از طرف می‌پرسه نظرتون راجع کتاب تو اتوبوس چیه؟ میگه خوبه، هوا گرمه تو اتوبوس باهاش خودمو باد میزنم !!!!!
طرف عروسیشو مختلط می‌گیره و توش مشروب سرو می‌کنه ولی تاکید عجیبی داره که حتما عروسیش باید شب تولد یکی از ائمه باشه !!!!
توی تهران، کل جدول مندلیف رو با یه نفس میکشی تو بدن !!!!!
رفتم داروخونه میگم پماد ضد خارش میخوام, یارو زیر لب میگه نیگا جوونای این مملکت حال ندارن خودشونو بخارونن !!!!!
امشب به خانمم میگم از پای سیستم پاشو میخام ایمیلامو چک کنم . میگه صداتو بیار پایین دیگه از روح الله داداشی که گنده تر نیستی !!!!
خواستگار اومده بابام میگه نمیدونم هر چی خودت میگی؟ منم گفتم نه ! میگه تو غلط کردی مگه بحرف توئه !!!!!
یه عمر رفتیم سینما آخر نفهمیدیم دسته های صندلیش ماله خودمونه یا بغل دستیمون !!!!
دختر عمه ام رو تو خیابون با یه پسره دیدم هول شده میگه داداشمه !!!!
قیمت نون سنگک با ویندوز 7 ، یکیه، !!!!
رفتم نمایندگی سایپا به مسئولش میگم فرمون ماشین زیاد صدا میده، چه کار کنم؟ میگه صدای ضبط رو زیاد کن !!!!!
همونقد که پسرا از دخترای سیبیلو خوششون نمیاد ، همین احساس رو دخترا نسبت به پسرایی که زیر ابرو برمیدارن دارن . گفتم که در جریان باشید ... :|
شرایط "داف" شدن در ایران:
1_لنز ترجیحاً آبی
2_بینی عمل شده(جدیداً می گن عروسکی,همون خوکیه قدیم)
3_لب پروتز شده(هر پارت لب به اندازه ی خربزه)
4_آرایش خیلی خیلی غلیظ(همون هفت قلم کفایت می کنه)
5_لباس های مورد دار(از اون بی ناموسیا)
6_مهمترین گزینه داشتن اعتماد به سقف ودیوار کاذب
یه دوست دختر هم نداریم بعد از اینکه احوال خودشو پرسیدیم احوال دوستش رو بپرسیم...=)))))))
حالا دخترا نریزن سرم منو بترکوننا شوخی بودا!!!!گفته باشم
یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز، یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه:
گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
کامیون دورتر می شه،
صداشون ضعیف‌تر می شه.
گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها می گن: گلابی، گلابی!
باز کامیون دورتر میشه، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی‌ها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابی‌ها نمی‌رسه! گلابی‌ها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزنن به موبایل گلابی،اما چه فایده که گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمی‌داده!
گلابی یه نفر رو پیدا می‌کنه که موبایل دولتی داشته، زنگ می‌زنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابی‌ها، وقتی که گلابی‌ها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابی‌ها، گلابی ها!
گلابی ها می گن: گلابی، گلابی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

 


حال کن


نقش سرنشین کنار راننده در ایران

ا_کشیدن بقیه کمربند ایمنی راننده و نگهداشتن آن هنگام مشاهده افسر راهنمایی و رانندگی
2- دادن شماره تلفن راننده به سرنشینان خودروی بغلی
3- تعویض دنده هنگامی که راننده در حال مکالمه با تلفن است
4- تیکه انداختن به عابرین پیاده
5- جیغ زدن هنگام عبور از داخل تونلها
6- فحش دادن به دیگر رانندگان بخاطر رانندگی بد آنها
7- تشویق راننده برای لایی کشی
8- فحش و نفرین به راننده موقع عبور از روی دست اندازها
9- خوابیدن با صدای خروپف زیاد در جاده ها
10- ایجاد قوت قلب برای راننده هنگام دعوا
11- و در نهایت انجام مجلس کفن و دفن راننده :)))


ثروتمندا "" مرحوم"" میشن، اما فقیرا "" میمیرن


جوووووووووون کودک درونم دختره


من هر وقت حوصلم سر میره یه اس ام اس به یه شماره اتفاقی میدم با اینمضمون:
جنازه رو قایم کردم، حالا چیکار کنم؟


امام علی وسط نماز تیر از پاش درآوردن ،نفهمید. بعد مامانم وسط نمازش بلند میگه الله اکبر یعنی مانی اون در یخچالُ انقدر باز و بستش نکن هیچی توش نیست پدرسگ:)))


ماشین عروس معمولا مالِ داماده !!!!!!!!!
ای آدم های پول پرست


ایران خودرو بمناسبت میلاد امام زمان ثبت نام میکنه
پژو207 یک میلیون تومان پیش،ماهى 70 هزارتومان.
ویتارا یک و نیم پیش ماهی 80 هزارتومان
تحویل: همزمان با ظهور آقا امام زمان (عج)


رو اعصاب تر از اونایی که وقتی از تاکسی پیاده میشن
تازه جیباشونو میگردن که کرایه رو بدن؛
اونایین که بعد دو دقیقه گشتن اسکناس 5 تومنی میدن!!


اون تیکه ی آخر پیتزا که سیر شدی و می مونه و خورده نمیشه
همون لعنتیه که روحش وقت گشنگی میاد سراغت !


طریقه جم آوری زیرسیگاری چپ شده درمنزل مجردی
1-قطعات درشت را با دست بردارید 2-درجهت خلاف خواب قالی بکشید تاخاکسترها پخشوپلا شوند 3-قالی تمیزاست


فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم
اون قسمتهاش که به بقیه حال میده برای ما کار نمیکنه !


خسرو شکیبایی: پسر تو چند سالته؟
مهرداد صدیقیان: پارسال 16 سالم بود بچه بودم، 2 روز بعد بابام مرد، بازم 16 سالم بود اما دیگه بچه نبودم


پسرها
آرش:محمد فیلمش خیلی جالب بود،فیلمنامه خیلی قوی داشت
محمد:آره بازی بازیگرام خوب بود در کل کارگردانیش عالی بود
دخترها
شیوا:مهسا دیدی لباس بازیگر….جقدر خوشگل بود
مهسا:آره ولی آرایشش یه چیزه دیگه بود
مونا:شیوا ولی بینیشو عمل کرده بودا من خیلی دقت کردم کاملا مشخص بود
مهسا:ولی پیش هر کی عمل کرده بود خوشگل شده بود
شیوا:ولی من از لباسو کفشش خیلی خوشم اومد اگه پیدا کنم حتما میگیرم
مونا:من فکر کنم لوازم آرایشش ژاپنی بود خیلی خوشگل شده بود…
و ادامش دیگه گفتن نداره چون خیلی خصوصی تر میشه


موقع امتحان سوالاتی رو که بلدیم با خط نستعلیق می نویسیم، ولی اونایی رو که بلد نیستیم با بدترین خط می نویسیم !


قدیما خیلی باحال بود ... ولی ما نبودیم ...
بعدنا هم خیلی باحاله ... ولی ما نیستیم...


خدایـا :
دمت گرم که بعد از گرونی دلار و تحریم ، هنوز با 50 تومان صدقه 70 نوع بلا رو دفع میکنی
خوشحالم که تحریم بر تو اثـر نذاشته !
موفق باشی عزیـزم .


دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به سمت تایلند، فرهاد رفته باشد


داماد را از هر طرف که بخوانی ، دهنش سرویسه
!!! :(


ملت ایران ملتی هستند که اصولا نگاه می کنند حالا این دیدنی هر چه میخواهد باشد ، اعدام باشد ، نگاه میکنند ، سنگسار باشد ، نگاه میکنند ، دعوا باشد نگاه می کنند ، روم به دیوار باسن پیرزن 100 ساله تا دختر 5 ساله باشه نگاه می کنند ، طرف با زنش راه بره ، نگاه می کنند ، سر جلسه امتحان باشند، نگاه می کنند ، ماشین گرون سوار شده باشی، نگاه می کنند ، ماشین قراضه داشته باشی، نگاه می کنند . در نهایت جا داره به ملت مشاهده گر خوبمون عرض کنم نگاع داره ؟ قورباقه چند تا پا دارع ؟


دختری با ظاهری ساده از خیابان گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:
چطوری سیبیلو؟
دختر خونسرد ، تبسمی کرد و جواب داد:
وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ میکنی و گوشواره میندازی
من سیبیل میزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه !


تو فیلم هندیه شاهرخ خان عاشق شد،
بعد وسط رقصیدن بودن و حرکات موزون، یه دفه تیر اندازی شد،
دعوا شد ،با یه مشت شاهرخ خان همه رو زد،‌
بعد یه دفه وسط دعوا عاشقه یکی دیگه شد،
بعد اون تصادف کرد مُرد،
این با خاهرش ازدواج کرد!!
کلن هر چی اتفاق بود تو این فیلم افتاده،
از این به بعد هر چی فیلم ببینم واسم تکراریه!!


مهرانه مهین‌ترابی بالاخره شوهر کرد یا نه؟
تو لیست کارهای ماهیانه تقویمم نوشتم که این موضوع رو پیگیری کنم تا انشاء‌الله به سرانجام برسه!!! =))


اگهی استخدام
شرایط عمومی لازم برای چوپان شدن :
چوب دستی ، کتری ، نره خر ، بوقچه ، خورجین ، سه سال سابقه اقامت در رو ستا .


حداقل میزان تحصیلات : لیسانس
آشنایی کامل با رایانه + مدرک ICDL
آشنایی با یکی از زبانهای خارجه ، ترجیحا عربی ( جهت سر دادن اصوات هوی هی و .... )

(داشتن سگ الزامیست )


آقا من تنگه هرمز رو از نزدیک دیدم زیادم تنگ نیست بیشتر ادا تنگا رو در میاره


دختره امروز ازم پرسید:
آقا خیابون فلان کجاست؟
گفتم:بلد نیستم.
گفت:بیشعور و رفت.
اذیت میشم وقتی میبینم تحریمها داره مردممون رو ذره ذره آب میکنه!!


وقتی تو مصاحبه کار بهت میگن بهتون زنگ میزنیم تو مایه های وقتیِ که میری لباس بگیری میگی:حالا برم یه دور بزنم میام :)


من انقدر بد شانسم که زنم بگیرم ، هر هفته شب جمعه ها مهمون از شهرستان میاد ، تا دوشنبه هم می مونه !


جنس تور باید خیلی عالی باشه که مقابل این توپ پاره نشد
بازی ایتالیا - آلمان با گزارش استاد جواد خیابانی


به قلبم گفتم :
شب‌ها خواب به چشمم نمی‌‌آید ،
قلبم گفت :
از بس که بعد از ظهر‌ها می‌خوابی ،
زر نزن بیخودم ادای عاشق ها رو در نیارا !


دقت کردین با کار خوابیدن آدمم کار دارن؟؟!! قبل 12 بخوابیم میگن مرغی؟ بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی؟ راس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت…………..
چه غلطی کنیم بالاخره؟!!!!!


بر اثر تجربه بهم ثابت شده که از یه سنی به بعددیگه نباید در پیشگاه والدین گرامی از افعال پرسشی استفاده کرد!
برای مثال:

میشه من امشب با دوستام برم بیرون؟ (شکل غلط)
من رفتم بیرون! (شکل صحیح)


مامان هی پنجره رو میبنده? من باز میکنم
هی پنجره رو میبنده? من باز میکنم
میگم مامان جونم? عشقم ... گرمه به خدا !!!
بعد میاد چشم غره میره میبنده باز
عصبانی میشم میگم اه ه ه مــــــــــــامـــــــــــــان نبند ....
میگه این چه طرز حرف زدنه؟؟؟؟؟
آدم با مادرش اینجوری حرف میزنه؟؟؟؟؟
کم زحمت کشیدم؟؟؟ کم دستم تو آب میره؟؟؟
غذات دیر شده؟؟؟ لباسات نشسته مونده؟؟
اصلا تو چته ؟؟چرا اینقدر عصبــــــــــــــــی شدی !!!!
من : O_O


مرتیکه نشسته وسط امریکا
می‌گه توت‌فرنگیای اینجا خوب نیستن
قربون ایران خودمون

اگه راس می‌گی
بیا جاهامون عوض
بعد اونقدر توت‌فرنگی بخور تا جون از ... درآد


سالهای ساله دارم پیتزا می خورم ولی هنوز فرق بین پیتزا مخلوط و با مخصوص نفهمیدم...!!


قدیما مامانمون یه کیلو سبزی میگرفت پاک میکرد
دو تا کفشدوزک از توش میومد بیرون کلی سرگرم میشدیم
اما حالا چی؟ نه سرگرمی ،
نه دوست دختری، :دی
هیچی نداریم!
والا بقران با این سبزیاشون


تو بهشت داری مخ میزنی , گشت ارشاد میزنه پشتت میگه اونورخیابونیه که بهتربودخاک برسرت , بیا این شماره اونه من برات زدم اینو ول کن!


بچه که بودم بابام منو برد بهداری واکسن بزنم تا چشمم خورد به آمپول خون گریه میکردم ,التماس میکردم چند نفر گرفته بودنم منم زجه میزدم(بار روانیش خعلی زیاد بود) الکل رو که زد به بازوم گفتم تمومه کارم به عنوان آخرین حرفم گفتم
*یـــــــا حـسیــــــــــــــــــن شهیــــــد* آقا همه پرسنل بهداری از خنده موزاییک میخوردن :))


یه ضرب المثل لاتین هست که میگه : به اون مرد احترام بگذار ! کسی چه میدونه !؟ شاید اون پدر واقعیت باشه !!!

( بر اساس سریالهای آمریکای جنوبی شبکه های فارسی !)


یه مرغ دارم روزی دو تا تخم میذاره
.
.
.
.
.
.
معاوضه با زمین یا مغازه!


تــــــعجــبـــــــی نــــــدارد ...
وقتــــی به هوایِ بارانــی می گویـند خرابــــــ ــــ ــ ـ .
به صیغه هایِ ساعتـی هم می گویند ثوابـــــــ ـــــ ــ ـ


در تاریخ 22/7/2012 موجوداتی عجیب غریب بر سطح زمین ظاهر میشوند. نترسید اینها دخترا هستن که بدون آرایش در اولین روز رمضان بیرون می آیند
" رمضان کریم


یه روز سوار تاکسی بودم داشتم میرفتم سر کار کنار دستم یه زنه نشسته بود یه بچه 4-5 ساله هم تو بغلش بود ! تمام مسیر این بچه عرعر میکرد و داد میزد میگفت ساندیس میخوام ! راننده تاکسی هم اومد آرومش کنه گفت پسرم گریه نکون الان پیاده میشید مامانت برات میخره ! بچه هم نه گذاشت نه برداشت به راننده گفت: تو دیگه گُ...ه نخور !!!!


تو اتوبوس بودیم، یه‌دونه از این زن چادریا که فقط دماغشون معلومه به یه دختره گفت: دختر خانوم موهات معلومه ... این چه وضیعیه؟
دختره هم برگشت گفت: موی من هم مثل زبون شما سر جاش بند نمیشه!!!


این آقایون محترم همچین میگن دخترای امروزی آشپزی بلد نیستن، خونه داری بلد نیستن که یکی ندونه انگار خودشون مثل مردای قدیم میرن از صبح کار میکنن تا بوق سگ!! بابا شماها رو که باید با بیل ساعت 12 از زیر پتو بیرون آورد :)


تحقیقات نشان میدهد که:
استفاده واژه "پر رو" از طرف دختران؛ به معنای "آخ جون "میباشد...


سال 82-83 یه دوست دختر داشتم که فوق العاده شکاک و الکی بد بین بود که بعدها متاسفانه همسرمم شد،بگذریم اون موقع من دانشجوی بیرجند بودمو اون خانم کرج بود،یه شب که تو اتوبوس بودم که بیام کرج ساعت 2 نصفه شب زنگ زد بهم گیر که الا و بلا تو دروغ میگی تو اتوبوسی و داری میای معلوم نیست الان خونه ی کدومیکی از رفیقاتی منم که قاطی کرده بودم دیدم هیچ راهی نداره به این دیوونه بفهمونم .بغل دستم احسان یکی از دوستام نشسته بود دست به دامنش شدم که احسان جان عزیزت یه کاری بکن وگر نه فردا برسیم بد بختم احسانم نامردی نکرد یهو داد زد جمــــــــــال محمد و آل محمد صلوات یهو همه مسافرا از خواب پریدن و اولین ایست بازرسی وسط کویر یه جایی به اسم خوربیابانک از اتوبوس انداختنمون پایین


دیدید میگن:

کوچه تنگــه ... بلــــــه
عروس قشنگــه ... بلـــــه

آخه نمیدونم تنگی کوچه چه ربطی به قشنگی عروس داره ! والااا






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:35 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

 باغ خوبه ، نه بی گل

چشم خوبه ، نه بی نور

دوست خوبه ، نه بی وفا

زندگی خوبه ، نه بی صفا

عشق خوبه ، نه بی معشوق

من خوبم ، نه بی تو ! 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

آنکه ویران شده از یار مرا میفهمد / آنکه تنها شده بسیار ، مرا میفهمد

چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام / که فقط ریزش آوار مرا میفهمد . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

از پاسخ من معلمان آشفتند / از دهانشان هر چه در آمد گفتند

اما به خدا هنوز من معتقدم / از جاذبه تو ، سیب ها میافتند . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به نام خدائی که هستی را با مرگ ، دوستی را یک رنگ

زندگی را با رنگ ، عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ

شاپرک را صد رنگ ، و مرا دلتنگ تو آفرید . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

هر دو چشمان تو دنیای من است ، گر نمیبینم تو را ، یادت نگهدار من است . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

ندارم لحظه ای از تو رهائی / امان از عشق و این رهائی

تمام ترس من ناگفته پیداست / مبادا بین ما افتد جدائی . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

چشمانت را ورق بزن ، شاید در گوشه ای از آن مرا به یادگار کشیده باشی . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

تو را در قلب شعرم میگذارم / به نام عشق آن را مینگارم

تمام حرف من در شعر این بود / تو را تا بی نهایت دوست دارم . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها صدای قلب تو حرمت خونه منه / کاشکی بدونی خواستنت به قیمت جون منه . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در مرام ما اسیران عاشقی رسمی ندارد 

 دوستی را میپرستیم چون که پایانی ندارد . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

2تا صدا هست که خیلی دوستشون دارم

1.صدای تو وقتی که هستی

2.صدای اس ام اس تو وقتی که نیستی 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نه پای رفتنم اکنون ، نه بال پرواز است

از این چه سود که بر من ، در قفس باز است . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن / با مردم بی درد ندانی که چه درد است . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

 

نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی

و رفتی ، بی آنکه نباشی . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

بی تو هر شب عاشقی بارانی ام / لاله پژمرده و زندانی ام

بی تو در کنج همه دلواپسی / بی تو من آغاز یک ویرانی ام . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

زبانم را نگاه خسته ات بست / زمستان با زمستان ها بپیوست

نگاهت لرزشی انداخت در دشت / دلم چون متن یک آیینه بشکست . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قشنگ ترین شعرم را برای شب شعر چشمان تو گفتم ،

پس تو نیز قشنگ ترین لبخندت را برای لحظه دیدار نگه دار . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک / سال ها تنهای تنها زیر خاک . . . 

  * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تبسم شیرین عشق گوشه ای از نگاه خداست ، تنها به نگاه او میسپارمت . . .






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:13 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

 جا برای گنجشک زیاد است ولی ، به درختان خیابان تو عادت دارم .


 
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است ، آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است ، هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد ، های های دل دیوانه من پنهانی است .


 
دوست دارم شب را به غم تو سر کنم ، دفتری را از اشک چشمم تر کنم ، نام آن دفتر نهم دیوان عشق ، عشق را عنوان آن دفتر کنم .


 
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم ، شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ، تو چیستی که از هر موج تبسم تو ، بسان قایق سرگشته ی روی مردابم .


 
دوست دارم همیشه از تو بنویسم بی آنکه در جستجوی قافیه ها باشم ، بی آنکه واژه ها  را انتخاب کنم ، دوست دارم از تو بنویسم که می دانم هنوز دوستم داری و هر سپیده دم یک سبد مهربانی از تو دریافت می کنم .


 
دنیا یه میدونه ، سرنوشت اما یه بازی ، پیش ام ما نوشتن ، حقته باید ببازی .


 
از دیار آشنایی پا کشیدن مشکل است ، از تو ای آرام جانم دل بریدن مشکل است .


دل رو زدم به دریا ، زدم برات پیامی ، فقط برای اینکه ، نگی که بی مرامی .


 
ای نگاهت پلی از مخمل و از ابریشم ، روزگاریست که تنها به تو می اندیشم .


 
به پرستو نباید دل بست زیرا که او نازک دل است ، و می گریزد از ما ، مانند باد از سرما ، و فراموش می کند تمام روزهای باهم بودن را .


 
یک همیشه یکه ! شاید در تمام عمرش نتونه بیش از یک عدد باشه ، اما بعضی وقتا همین یک میتونه خیلی باشه ، یک دنیا ، یک سرنوشت ، یک دوست ، یک خاطره .


 
در دردها دوست را خبر نکردن ، خود یک نوع عشق ورزیدن است . (دکتر شریعتی)


 
زندگی زیباست که گاه خاطره ای در میان خاطره ها خاطره ی خاطره ها می گردد .


 
الحق که غمت از تو وفادارتر است .


 
این اس ام اس رو واست فرستادم و الان خوشحالم ، چون می دونم اسمم روی صفحه ی گوشیت افتاده ، حداقل یک ثانیه بهم فکر کردی و این یک ثانیه برای من یک دنیاست .


 
تمام محبتت را به پای دوستت بریز نه تمام اعتمادت را . (امام علی علیه السلام)


 
خواهم که دهم جان به تو میل دلم اینست ، ترسم که پسندت نشود مشکلم اینست ، پروا مکن از قتل من امروز که فردا ، شرط است نگویم به کسی قاتلم اینست ، هرگز نروم جای دگر از سر کویت ، تا جان بود اندر تن من منزلم اینست ، جز وصل رخ دوست نخواهم ز خدا هیچ ، در دهر امیدی که بود در دلم اینست .


 
امروز را می شناسم با همه زیباییش ، با همه روشنیه خورشیدش که هیچ نمی خواهد بگوید همچون گذشته جز یک کلام ، قدر امروز را بدان که همیشه فردایی در کار نیست .


 
نازنین بدون تو دنیا رو باور ندارم ، با تو از رمز طلسم قصه سر در میارم ، لحظه ی سقوط من دست تو مثل معجزه اس ، شب میترسه از خودش وقتی میگم دوست دارم .


 
خصلت آدما اینه که فراموشکارن ، اگه تو بری یکی دیگه رو در آغوش دارن .






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:12 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()
داستان بیسکویت:

یک زن جوان در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود.

چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند.
او یک بسته بیسکویت نیز خرید.

او بر روی یک صندلی دسته دار نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد.

در کنار او یک بسته بیسکویت بود و در کنارش مردی نشسته بود و داشت روزنامه می خواند.

وقتی که او نخستین بیسکویت را به دهان گذاشت، متوجه شد که مرد هم یک بیسکویت برداشت و خورد. او خیلی عصبانی شد ولی چیزی نگفت.

پیش خود فکر کرد: «بهتر است ناراحت نشوم ، شاید اشتباه کرده باشد.»




ولی این ماجرا تکرار شد. هر بار که او یک بیسکویت برمی داشت، آن مرد هم همین کار را می کرد. این کار او را حسابی عصبانی کرده بود ولی نمی خواست واکنش نشان دهد.


وقتی که تنها یک بیسکویت باقی مانده بود، پیش خود فکر کرد:

«حالا ببینم این مرد بی ادب چه کار خواهد کرد؟»


مرد آخرین بیسکویت را نصف کرد و نصفش را خورد.


این دیگه خیلی پررویی می خواست!


او حسابی عصبانی شده بود.


در این هنگام بلندگوی فرودگاه اعلام کرد که زمان سوار شدن به هواپیماست. آن زن کتابش را بست، چیزهایش را جمع و جور کرد و با نگاه تندی که به مرد انداخت از آنجا دور شد و به سمت دروازه اعلام شده رفت.وقتی داخل هواپیما روی صندلی اش نشست، دستش را داخل ساکش کرد تا عینکش را داخل ساکش قرار دهد و ناگهان با کمال تعجب دید که جعبه بیسکویتش آنجاست، باز نشده و دست نخورده!



خیلی شرمنده شد!!

از خودش

بدش آمد . . .

یادش رفته بود که

بیسکویتی که خریده بود را داخل ساکش گذاشته بود.



آن مرد بیسکویتهایش را با او تقسیم کرده بود ، بدون آنکه عصبانی و برآشفته شده باشد






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:7 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار یک آسایشگاه روانى بودند. یکروز همینطور که در کنار استخر قدم مى زدند فرهاد ناگهان خود را به قسمت عمیق استخر انداخت و به زیر آب فرو رفت.

هوشنگ فوراً به داخل استخر پرید و خود را در کف استخر به فرهاد رساند و او را از آب بیرون کشید.

وقتى دکتر آسایشگاه از این اقدام قهرمانانه هوشنگ آگاه شد، تصمیم گرفت که او را از آسایشگاه مرخص کند.

هوشنگ را صدا زد و به او گفت: من یک خبر خوب و یک خبر بد برایت دارم. خبر خوب این است که مى توانى از آسایشگاه بیرون بروى، زیرا با پریدن در استخر و نجات دادن جان یک بیمار دیگر، قابلیت عقلانى خود را براى واکنش نشان دادن به بحرانها نشان دادى و من به این نتیجه رسیدم که این عمل تو نشانه وجود اراده و تصمیم در توست. 

 

و اما خبر بد این که بیمارى که تو از غرق شدن نجاتش دادى بلافاصله بعد از این که از استخر بیرون آمد خود را با کمر بند حولة حمامش دار زده است و متاسفانه وقتى که ما خبر شدیم او مرده بود.
هوشنگ که به دقت به صحبتهاى دکتر گوش مى کرد گفت: او خودش را دار نزد. من آویزونش کردم تا خشک بشه...
حالا من کى مى تونم برم خونه‌مون ؟


جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.

جوان گفت: شنیده ام قد او کوتاه است
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود

جوان گفت: شنیده ام زبانش هم لکنت دارد
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی کند و سرت را به درد نمی آورد


جوان گفت: خانم همسایه گفته است که چشمش هم معیوب است
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد

جوان گفت: شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است
پیرزن گفت: شما تجربه ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی تراشد

جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم ندارد
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد.






تاریخ : سه شنبه 91/11/24 | 11:3 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

سلام عزیزخوش اومدی


http://findingyourvoiceoftruth.com/wp-content/uploads/2011/07/i_love_you_by_xxbeastofbloodxx2.jpg






تاریخ : جمعه 91/11/13 | 1:13 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

عکس هایی ناز از سایت ایران ناز

لذت ببرید

 

 

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 عکس هایی رؤیایی از طلوع و غروب خورشید / www.irannaz.com

 

 






تاریخ : جمعه 91/11/13 | 1:8 صبح | نویسنده : milad | نظرات ()

راه بهشت


مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آن ها را کشت؛ اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند. پیاده‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه‌بان کرد: 

 «روز به خیر، اینجا کجاست که این قدر قشنگ است؟» 

 دروازه‌بان: «روز به خیر، اینجا بهشت است.» 

- «چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.»

 دروازه‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: «می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید.»

 - اسب و سگم هم تشنه‌اند. 

دروازه بان: واقعأ متأسفم. ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.

 مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود به تنهایی آب بنوشد. از دروازه بان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از این که مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود. مسافر گفت: روز به خیر ! مرد با سرش جواب داد.

 - ما خیلی تشنه‌ایم.، من، اسبم و سگم.

 مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید. مرد، اسب و سگ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند. مسافر از مرد تشکر کرد. مرمسافر از مرد تشکر کرد. مرد گفت:

 هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید. مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟ 

- بهشت.

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

 - آنجا بهشت نیست، دوزخ است. مسافر حیران ماند و گفت:

 باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود!

 - کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آن هایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همان جا می‌مانند...






تاریخ : پنج شنبه 91/11/12 | 4:15 عصر | نویسنده : milad | نظرات ()

مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود.

اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اومده بود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره.
خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا   از اون جا دور شدم.
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره!
فقط دلم می خواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا می کرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور می شد…
روز بعد بهش گفتم اگه واقعا می خوای منو شاد و خوشحال کنی ،چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم، فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.
دلم می خواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم.
اونجا ازدواج کردم ، واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی…
از زندگی ، بچه ها و آسایشی که داشتم، خوشحال بودم.
تا این که یه روز مادرم اومد به دیدن من.
اون سال ها منو ندیده بود و همین طور نوه ها شو.
وقتی ایستاده بود دم در  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر؟!
سرش داد زدم  “: چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!”  گم شو از اینجا! همین حالا!!
اون به آرامی جواب داد : ” اوه ،  خیلی معذرت می خوام. مثل این که آدرس رو عوضی اومدم ” و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .
یک روز یک دعوت نامه اومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه.
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .
بعد از مراسم ، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .
همسایه ها گفتن که اون مرده.
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم.
.اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.
ای عزیزترین پسر من ، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میآی اینجا.
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم.
وقتی داشتی بزرگ می شدی از این که دائم باعث خجالت تو شدم، خیلی متاسفم.
آخه می دونی … وقتی تو خیلی کوچیک بودی ،تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی.
به عنوان یک مادر نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ می شی با یک چشم!
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو!






تاریخ : پنج شنبه 91/11/12 | 4:9 عصر | نویسنده : milad | نظرات ()
   1   2      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مجیک بال